در كتاب
(امالى) شيخ صدوق با استناد به امام صادق (ع) مى گويد: نوح دو هزار و پانصد سال
زندگى كرد كه هشتصد و پنجاه سال آن قبل از پيامبرى او بود و نهصد و پنجاه سال پس
از بعثت، نوح قوم خود را بسوى توحيد دعوت مى كرد و صد سال صرف ساختن كشتى نمود و
پانصد سال بعد از آرام گرفتن كشتى و فروكش كردن طغيان آب، به آبادانى شهرها و
سكونت در سرزمينها پرداخت و سرانجام ملك الموت به نزد او آمد در حالى كه او در
آفتاب نشسته بود، ملك الموت به او سلام كرد و نوح جواب سلام او را داد و گفت: اى
ملك الموت چه درخواستى دارى؟ ملك الموت گفت: من آمده ام تا روح تو را قبض نمايم،
نوح گفت: به من مهلت بده و مرا واگذار تا از آفتاب به سايه بروم و ملك الموت قبول
كرد و او جابجا شد آن وقت به ملك الموت گفت: اى فرشته مرگ گويا تمام آنچه از دنيا
بر من گذشته است مانند همين رفتن من از آفتاب به سايه بوده است، پس آنچه را به آن
مأمور شده اى به انجام برسان و آن وقت ملك الموت روح او قبض نمود، درود خدا بر او و
خاندانش باد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر