۱۳۹۴ تیر ۲۶, جمعه

سید امیر احمد شاهچراغ (به نقل از سلطان الواعظین شیرازی در شب های پیشاور)

جناب سید امیراحمد (شاهچراغ) بعد از حضرت رضا (ع) در علم و زهد و ورع و تقوا سرآمد بین سی و هشت اولاد ذکور و اناث حضرت امام موسی الکاظم (ع) بود.
آن حضرت در زمان حیات باغستانی به نام سریّه که هزار دینار خریداری نموده بودند به آن جناب هبه فرمودند و این امامزاده واجب التعظیم در مدت عمر خود هزار بنده در راه خدا آزاد نمودند. وقتی به شیراز وارد شدند در منزل یکی از دوستان صمیمی اهل بیت طهارت در محله «سردزک» (همین مکان که الان بقعه و بارگاه آن حضرت است) پنهان شدند و شب و روز را به عبادت می گذراندند. از طرف قتلغ خان (والی فارس) مفتشین بسیاری برای پیدا کردن امامزادگان معظم گماشتند تا بعد از یک سال جناب سید امیر احمد را یافته و خبر آن را به حکومت دادند و لشکریان بسیاری برای دستگیری آن حضرت فرستادند.
جناب سید امیر احمد با آن قوم پست و فریبکار به عنوان دفاع از خود یک تنه با یک شهر مخالف چنان دفاعی به کار برد و شجاعتی به خرج داد که هنوز بعد از هزار و صد سال اسباب عبرت و حیرت ارباب تاریخ می باشد.
عاقبت چون دیدند از عهده اش برنمی آیند از یک طرف خانه ی همسایه را سوراخ کرده وارد خانه ای شدند که پناهگاه آن حضرت بود و هر وقت از جنگ خسته می شد در آنجا  تنفس و قدری استراحت نموده به حمله می پرداخت، در موقع استراحت که تکیه به دیوار داده بود از عقب شمشیری بر فرق نازنینش زدند و از طرف دیگر در همان حال جمعی مشغول خراب کردن خانه شدند، فلذا بدن مبارکش زیر توده های خاک پنهان شد، خبر قتلش، معروف و آن خانه خرابه، منفور اهالی گردید و به زباله دان بزرگی تبدیل شد.
در اوایل قرن هفتم هجری بود که شهر شیراز  - که عده قلیلی از مخالفین در آن ساکن بودند – تحت وجود ذیجود اتابک ابوبکر بن سعد مظفرالدین قرار گرفت؛ او پادشاه بسیار صالحی بود و در سی و شش سال دوره سلطنت خود به زهّاد، عبّاد، علما و فضلا بسیار تعظیم می نمود و در ترویج شریعت مطهره اسلامیه سعی بلیغ داشت.... فلذا امر کرد آن تلّ زباله دان را که وسط شهر شیراز را به صورت بدی در آورده بود  بردارند و در جای آن محلّ خراب شده عمارت بزرگی برپا کنند، کارگران بسیاری به کار افتاده و خاک ها و زباله ها را به خارج شهر می بردند. روزی در وسط کار، جسد تر و تازه مقتولی بدون تغیّر و تبدّل  با فرق شکافته و زیبا دیدند که روی زمین زیر آوار قرار گرفته، خبر به وزارتخانه رسید، حسب الامر وزیر اعظم جمعی به تفتیش قضیه آمدند.
پس از تفتیشات بسیار فقط اثری که در بدن آن مقتول جوان دیدند و معرّف او شد، حلقه انگشتری بود که بر خاتمش نقش بود اَلعِزَّةُ للّه اَحمد بن موسی با سابقه تاریخی و شهرت کامل جنگ هاشمی در آن مکان و شهادت احمد بن موسی فهمیدند آن جسد شریف جناب سید امیر احمد بن موسی الکاظم (ع) امامزاده ی واجب  التعظیم  شهید است که تقریبا بعد از چهارصد سال به این طریق صحیح و سالم، ظاهر و اسباب هدایت بینندگان و باعث روشن شدن جمیع مخالفین گردید.
حسب الامر اتابک و وزیر اعظم در همان محل که جسد ظاهر گردیده بود بقعه عالی برپا و قبری حفر نمودند و با احترام بسیار در حضور علما و بزرگان، جسد شریف را به خاک سپردند و بر احترام بقعه او افزودند و پیوسته مورد احترام عموم بود تا در سال 658 قمری اتابک وفات کرد و در سال 750 که سلطنت شیراز و فارس به شاه اسحق بن محمود شاه بود. مادر شاه (ملکه تاشی خاتون) که بانویی جلیله، خیّره و صالحه بود بقعه مبارکه آن حضرت را تعمیری عالی نمود و گنبد بسیار زیبایی بر آن قبر برافراشت و قصبه میمند را که در هجده فرسخی شیراز است وقف بر آن بقعه مبارکه نمود که تاکنون باقی است و گلاب میمند معروف جهان است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر