با استناد
به عمرو بن شمر مى نويسد: از امام صادق (ع) شنيدم كه فرمود: آنقدر از عسلهاى يمن
تناول كردم كه بيم داشتم خادمم گمان كند دچار حرص و طمع گشته ام، ولى اين طور
نبود، همانا قومى معروف به اهل (ثرثار) در آنجا زندگى مى كردند كه خداوند نعمت را
بر آنها تمام كرده بود و آنها از مغز گندم نان سفيد مى پختند و آنقدر غرق در نعمت
بودند كه كودكان خود را با نان سفيد استنجاء مى كردند، تا آنجا كه از آن نانهاى
نجس كوهى به وجود آمد.
روزى مرد
صالحى از آنجا عبور مى كرد و ديد زنى براى نجاست بچه از نان به جاى كهنه استفاده
مى كند، به او گفت: واى بر شما، از خدايى بترسيد كه تغيير دادن نعمت شما براى او
آسان است، آن زن گفت: گويا تو ما را از گرسنگى و قحطى مى ترسانى، تا وقتى نهر
ثرثار ما جريان دارد، ما از گرسنگى بيمى نداريم.
خداوند عزّ
و جلّ از اين كردار آنها به خشم آمد و نهر ثرثار را خشك نمود و بارانى بر آنها
نباريد و زمين چيزى نروياند، پس هر چه نان داشتند به مصرف رساندند، وقتى به گرسنگى
دچار شدند، به آن نانهاى نجس هم محتاج شدند و آنها را ميان خود با ميزان و ترازو
تقسيم كردند! (الكافى)
از سرير نقل مى كند: مردى از امام باقر (ع) در باره اين آيه فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ [1] سؤال كرد، فرمود: اينها قومى بودند كه آباديهاى متّصل به هم داشتند و همه در كنار هم به سر مى بردند و نهرها در ميان آباديهايشان جريان داشت و نعمات خدا بر آنها تمام بود، امّا آنها نعمات خدا را كفران كردند و باعث مبدّل شدن نعمت خود شدند، خداوند هم سيل را بسوى آنها فرستاد و آباديهايشان غرق شد و شهرهايشان ويران گرديد، خداوند به جاى آن دو باغ سرسبز كه در دو طرف محل اقامتشان بود، شوره زارى را رويانيد كه غير از خار و گياهان بدبو و كمى درخت سدر، چيزى در آنجا نمى روييد و اينها در اثر كفر و ناسپاسى آنها بود.
از سرير نقل مى كند: مردى از امام باقر (ع) در باره اين آيه فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ [1] سؤال كرد، فرمود: اينها قومى بودند كه آباديهاى متّصل به هم داشتند و همه در كنار هم به سر مى بردند و نهرها در ميان آباديهايشان جريان داشت و نعمات خدا بر آنها تمام بود، امّا آنها نعمات خدا را كفران كردند و باعث مبدّل شدن نعمت خود شدند، خداوند هم سيل را بسوى آنها فرستاد و آباديهايشان غرق شد و شهرهايشان ويران گرديد، خداوند به جاى آن دو باغ سرسبز كه در دو طرف محل اقامتشان بود، شوره زارى را رويانيد كه غير از خار و گياهان بدبو و كمى درخت سدر، چيزى در آنجا نمى روييد و اينها در اثر كفر و ناسپاسى آنها بود.
قصص الأنبياء ( قصص قرآن - ترجمه قصص الأنبياء جزائرى)، ص:
547
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر