۱۳۹۴ تیر ۲۶, جمعه

ماجرای مهاجرت برادران امام رضا (ع) به ایران برای زیارت آن حضرت و شهادت ایشان از زبان سلطان الواعظین شیرازی در کتاب شب های پیشاور

اولین مهاجر از اجداد ما به ایران حضرت سید امیر محمد عابد فرزند بلافصل امام هفتم حضرت موسی الکاظم (ع) بوده است که بسیار با فضل و تقوا و از کثرت عبادت معروف به عابد گردیده، در تمام مدت قائم اللیل و صائم النهار بوده و به ندرت ایام را افطار می نموده و عشق بسیاری به کتابت کلام الله مجید داشته و از حق الکتابه ی کلام الله بندگان بسیاری خریداری و آزاد نمودند.
بقعه ی مبارکش در شیراز مطاف و مزار عامه ی مردم و بزرگان می باشد ... در آخر قرن دوم هجری که حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع) را مأمون الرشید خلیفه عباسی جبراً ولیعهد خود نمود و به طوس (مرکز خلافت) برد، مدتی بین اخوان و آن حضرت جدایی افتاد و شوق زیارت آن حضرت، اخوان بزرگوارش را تحریک نمود به وسیله نامه از حضور مقدس حضرت رضا (ع) و خلیفه مأمون الرشید کسب اجازه نمودند برای حرکت به سمت طوس، خلیفه حسن استقبال نموده و همگی آنها را احضار نمود.
جناب سید امیر احمد (شاهچراغ) به اتفاق جناب سید امیر محمد عابد و جناب سید علاءالدین حسین برادران معظم و جمع کثیری از برادرزادگان و بنی اعمام و اقارب و دوستان به قصد زیارت حضرت رضا (ع) از حجاز به سمت طوس حرکت نمودند (طریق مسافرت به طوس در آن زمان غالبا از راه کویت و بصره و اهواز و بوشهر و شیراز بوده) در بین راه نیز جمع کثیری از شیعیان و علاقمندان به خاندان رسالت به سادات معظم ملحق و به اتفاق حرکت می نمودند.
می نویسند به نزدیک شیراز که رسیدند تقریبا یک قافله پانزده هزار نفری از مرد و زن تشکیل شده بود، مأمورین و حکام شهرها خبر حرکت چنین قافله بزرگی را به مأمون دادند، مأمون ترسید که اگر چنین جمعیتی از بنی هاشم و دوستداران و فدایی های آنها به طوس برسند اسباب تزلزل مقام خلافت گردد، لذا فرمانی صادر نمود به تمام حکام بلاد که در هرکجا قافله ی بنی هاشم رسیدند مانع از حرکت شوید و آنها را به سمت مدینه برگردانید، به هرکجا این حکم رسید قافله حرکت کرده بود مگر شیراز که قبل از رسیدن قافله، حکم به حکومت وقت رسید.
قتلغ خان حاکم شیراز مردی بود بسیار جدی و مقتدر، فوری با چهل هزار لشکر جرار در خان زینان (هشت فرسخی شیراز) اردو زدند همین که قافله بنی هاشم رسیدند برای امامزادگان معظم پیغام داد که حسب الامر خلیفه، آقایان از همین جا باید برگردید. حضرت سید امیر احمد فرمودند: والله ما قصدی از این مسافرت نداریم جز دیدار برادر بزرگوارمان حضرت رضا (ع) و ثانیا ما بی اجازه نیامدیم از شخص خلیفه اجازه گرفتیم و به دستور خود او حرکت نمودیم، قتلغ خان گفت: امر است که ما ممانعت از حرکت نماییم. ممکن است به اقتضای وقت ، امر ثانوی صادر شده و باید اجرا گردد، آقایان ناچارند از همین جا مراجعت نمایید.
جناب سید امیراحمد با اخوان و سایر بنی هاشم و دوستان و همراهان شور نمودند هیچ یک حاضر به مراجعت نشدند. صبح که قافله خواست حرکت نمایداحتیاطاً زنان را عقب قافله قرار دادند. همین که طبل حرکت نواخته شده، لشکر قتلغ خان سر راه را بستند، عاقبت، کار از حرف به عمل کشید و جنگ خونینی شروع شد، لشکر قتلغ خان در اثر فشار و شجاعت بین هاشم پراکنده شد و شکست بر آنها وارد آمد، در این بین سران لشکر شکست خورده تدبیری کردند (راست یا دروغ) عده ای بالای بلندی فریاد زدندآقایان! اگر به پشت گرمی علی بن موسی ولیعهد خلیفه جنگ می کنید الان خبر رسید که ولیعهد وفات کرد، یک مرتبه این خبر مانند برق ارکان وجود شیعیان و مردمان سست عنصر را تکان داد و از اطراف امامزادگان متفرق شدند.
لذا جناب سید امیر احمد شبانه با اخوان و اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدند، ایشان فرمودند: چون دشمن در تعقیب ماست خوب است با لباس مبدل پراکنده شوید تا گرفتار نشوید. امامزادگان  همان شبانه به اطراف پراکنده شدند (که گویند: غالب امامزادگان در ایران متفرق شدگان همان نهضت هستند). ولی جناب سید امیر احمد و سید امیر محمد عابد و سید علاءالدین حسین به شیراز وارد و هریک با لباس ناشناس از هم جدا شدند و در گوشه ای تنها به عبادت مشغول شدند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر